تسخیر بابل بوسیله کوروش بزرگ



سردار نامداری چون کوروش بزرگ نمی توانست همسایه مستقلی را مانند بابل در کنار خود تحمل کند ,مخصوصا که بابل سرزمینی آباد و پرثروت و بزرگترین شهر آن روز دنیا بود. البته کوروش هیچگاه درصدد جمع کردن ثروت نبود , بلکه هدفش از کشورگشای , مبارزه با ستمگری , استقرار عدالت و توزیع عادلانه ثروت وکمک به افراد محروم و بینوا بود. در این زمان ((نبونید))بر بابل حکومت می کرد. ((نبونید)) چهارمین پادشاه بعد از ((بخت النصر)) بود و کفایت روبرو شدن با سردار بزرگی مانند کوروش را نداشت. بعلاوه او وقت خود را به جمع آوری آثارعتیقه می گذرانید و زمام امور را بدست پسرش ((بلشضر)) سپرده بود.

 

((نبوپلاسر)) و بویژه پسرش بخت النصر استحکامات تقریبا غیر قابل نفوذی برای دفاع از شهر بابل ساخته بودند. در مرز شمالی بابل , میان دو رود دجله و فرات  , در مرکز عراق امروزی , دیواری بلند و استوار در شمال شهر ((اپیس)) به دجله می پیوست و رو به جنوب پیش می رفت و در شمال شهر ((سیپ پار)) به فرات می رسید. این دیوار شگفت انگیز را ((سد بخت النصر)) و یا ((سد مادی)) می خواندند. در هر دو سوی دیوار , چهار یا پنج خندق ژرف کنده شده بود که دارای پلهای چوبین بود و اگر به هنکام جنگ پلهای مذکور را می شکستند , دشمن امکان  دسترسی به شهر را از دست می داد. مرز خاوری بابل نیز دارای دیوار بلندی بود که آن را از دسترس ایرانیان مصون نگه می داشت و بعلاوه خود بابل چون دژی بزرگ , استوار و شکست ناپذیر بود.

اگر چه بابل با مشخصات مذکور , عروس شهرهای آن عصر بشمار می رفت از لحاظ ثروت و پیشرفت بی نظیر بود , اما از نظر اخلاقی به درجه فساد رسیده بود و وجود بت پرستی , روسپی گری , خرافات پرستی , رواج سحر و جادو و تجارت برده , این شهر را به مرز سقوط نزدیک کرده بود و از این رو امکانات شکست آن بوسیله سردار بزرگ و دادگستر منشی چون کوروش آماده شده بود.

در بهار سال 539 قبل از میلاد کوروش پس از انجام تدارکات لازم قصد بابل را کرد. درباره چگونگی تسخیر بابل , تاریخ نویسان شرحهای گوناگونی آورده اند و از جمله هرودوت , گزنفون , تورات , برسوس , هر یک به نوعی تسخیر شهر بابل را به دست کوروش توصیف کرده اند. اما کلیه نویسندگانی که درباره شکست شهر نامی بابل با وجود آن همه امکانات شگفت آور دفاعی , استحکامات استوار و محکم , مساعد بودن شرایط جغرافیایی و انبارهای پر از آذوقه آن قلم زده اند , در دو مورد درباره علت سقوط سریع این شهر بدست کوروش اشتراک نظر دارند. یکی فساد اخلاقی مردم بابل و شقاق  و نفاق درونی و اوضاع و احوال روانی شهلیده مردم این سرزمین و دوم نبوغ نظامی سردار بزرگی مانند کوروش. این دو مورد با یکدیگر اتفاق کردند و سبب شدند که کوروش به آسانی موفق شود بر شهر بابل با وجود آن همه امکانات و استحکامات نفوذ ناپذیرش دست یابد.

بر طبق مدارکی که از حفریات بابل بدست آمده است , کوروش می دانست  که برای دسترسی به بابل نه تنها مجبور بود از دیوارها و سدهای مرزی و جویبارهای پهن و رودهای پر آب و خروشان و دژهای نیرومند سر راه عبور کند , بلکه ناگزیر بود دیوارهای مستحکم بابل را نیز درهم بکوبد و این کار برای کوروش با نداشتن آلات و ادوات دژکوبی کارآسانی بنظر نمی رسید , از اینرو با استفاده از نبوغ نظامی اش دستور داد آب دجله و نیز ((گیندس)) (که امروز دیاله نامیده می شود) را که به دجله می ریزد , به جویبارها و خندقهای ژرفی که با فرمان او کنده شد بیندازند. این کار در زمانی انجام گرفت که آب این دو رود کمتر بود. سپس سپاه کوروش از دجله عبور کرد و کوروش خود به طرف شمال حرکت کرد و به لشکر بابل که در نزدیکی شهر اپیس صف آرایی کرده بود , حمله نمود و ارتباط آن را با بابل قطع کرد. از طرف دیگر یکی از سرداران خود , گبریاس را به مراکز جنوبی بابل اعزام داشت. گبریاس موفق شد نبودید را که با سپاه خود در سیپ پار مستقر شده بود از آنجا براند و بدون مانع وارد بابل شود. سپس کوروش برای حفظ نظم شهر , فورا گبریاس را با اختیارات زیاد حاکم شهر کرد. گبریاس پس از یک هفته بلشضر را بعلت این جنگ با ایرانیها را ادامه می داد در حین جنگ کشت. اما کوروش با نبودید ملاطفت کرد و از کشتن وی خودداری نمود و او را به کرمان تبعید کرد. ((نبودید)) تا آخر عمر در کرمان باقی ماند و در همانجا در گذشت.

پیروزی کوروش بر بابل , بجای این که  مردم این سرزمین را نگران و پریشان کند , آنها را شاد نمود. زیرا معروف بود که کوروش هر سرزمینی را فتح کند , برای مردم آن آسایش , رفاه و عدالت به ارمغان می آورد , نه کسی را می کشد , نه جایی را می سوزاند و نه اجازه غارت اموال و دارایی مردم مغلوب را می دهد و از اینرو او را با آغوش باز پذیرا شدند و روز 12 اکتبر سال 539 قبل از میلاد , شهر بابل به چنگ ایرانیان افتاد. از سال 539 قبل از میلاد که کوروش بابل را فتح کرد , وی پادشاه بابل و کیازند سایر کشورهای دنیا بشمار می رفت.

کوروش به مقداری بلند نظر و گشاده فکر بود که پس از ورود به بابل , نه تنها با مردم آن با مهربانی و انسان دوستی رفتار کرد , بلکه خدایان آنها را نیز محترم داشت و معابد بابل بنام ((اساهیل)) و ((اسیدا))تریین کرد و حتی پس از مرگ بلشضر در جنگ به دست گبریاس دستور داد , مردم بابل برای او مراسم عزاداری و سوگواری بجای آوردند. به همین دلیل , یکی از نویسندگان عصر ما می نویسد: ((قشونهای اروپایی باید از رفتار کوروش با ملتهای مغلوب پند بگیرند.))

هرودوت می نویسد , هنگامی که کوروش به رود ((گیندس)) (دیاله) رسید و قصد عبور از آن را کرد , یکی از اسبهای مقدس خود را به آب انداخت که با شنا از آن بگذرد , اما آب اسب را برد. این موضوع کوروش را خشمگین کرد و باعث شد سوگند یاد کند که آنقدر از آب رودخانه بکاهد , تا زنی هم بدون این که زانوهایش تر شود , بتواند از رود بگذرد. در اجرای این هدف , کوروش دستور داد در هر دوسوی رود که هفتاد میل مربع وسعت داشت , 180 نهر کندند و آب رودخانه را به 360 نهر مذکور انداختند. این طرح سبب پایین آمدن سطح آب رودخانه شد. سپاهیان کوروش تمام تابستان آن سال را به انجام این کار پرداختند و کوروش در بهار سال بعد, به طرف بابل حرکت کردند و وارد جلگه های این سرزمین شد. هنگامی که کوروش به شهر نزدیک شد , بابلی ها با او وارد جنگ شدند , اما بزودی سپاهشان شهلیده شد و پس از شکست به بابل پناهده شدند. اهالی بابل چون قبلا اندیشیده بودند که سرانجام زمانی آماج حمله کوروش قرار خواهند گرفت , دوراندیشانه آذوقه و خواربار چند ساله خود را تهیه کرده و از محاصره شدن بیمی نداشتند. اما کوروش با کیاست خاص نظامی خود , سربازان جنگ آزموده اش را در دو محلی که از یکی از آن محلها , آب رود فرات به درون شهر داخل و از محل دیگر خارج می شد , گمارد و خود با سربازانی که قادر به جنگ نبودند , نهرهایی حفر کرد و آب رود فرات را در آنها انداخت و رود را کم آب کرد. آنگاه سپاهیان وی از رود عبور کردند و وارد شهر شدند. شهر بابل بقدری بزرگ بود و حمله سپاهیان کوروش آنچنان برق آسا انجام گرفت که اصلا گروهی از اهالی شهر از حادثه حمله کوروش آگاه نشدند , بطوری که یک روز بعد از تسخیر بابل , هنوز در ((اروک)) مردم ((نبودید))را پادشاه خود می دانستند. کوروش نیز میل داشت, مردم از احساس تشویش یک حمله خارجی بر کنار بمانند و بتدریج خود را در شرایط اوضاء و احوال رضایتبخش تری مشاهده کنند.

گزنفون نیز درباره تسخیر شهر بابل بوسیله کوروش , شرحی شبیه سایر تاریخ نویسان آورده و می نویسد , کوروش پس از ورود به شهر بابل سربازانش را از پیروی منش سست و هرزه اهالی اهالی بابل منع کرد و دوستانش را از گرویدن به زیبا پرستی و عیش و نوش و آرمیدن در کاخهای بابل بر حذر داشت و پس از آنکه در بابل نظم و امنیت بوجود آورد , زمام امور را بدست افراد کاردان و شایسته سپرد و خود عازم پارس شد.

در استوانه کوروش نیز آمده است که کوروش به سپاهیان ایرانی دستور داده بود , هنگام ورود به شهر بابل از سوزانیدن خانه ها , تخریب بتخانه ها و پرستشگاههای بابلیان خودداری کنند و مخصوصا گروهی از جنگ آوران ایرانی را به نگهبانی بتخانه ((ازاگیلا)) گمارد تا کسی به زور به آن جا وارد نشود. کوروش به سپاهیان ایرانی توصیه کرده بود , از کاری که برازنده آزادمنشی و شایسته نوع پروری نباشد خودداری کنند و به مردم مغلوب بابل , به صورت خواری و ذلت نظر نیفکنند. همچنین کوروش دستور داده بود , دانشمندان , هنروران , کارگران , پیشه وران و بازرگانان همه باید بر طبق معمول به کارهای روزانه خود مشغول باشند و چنان پندارند که اصلا اتفاق غیر منتظره ای روی ندانده است.

پس از دو هفته کوروش و شاهزاده کمبوجیه در میان استقبال با شکوه مردم بابل وارد این شهر شدند. مردم بابل با شادی به پای آنها گل نثار می کردند و از  جان و دل مقدمشان را گرامی می داشتند. شادی مردم را پایانی نبود , زیرا معتقد بودند که کوروش فرستاده خدایان است و آمده است تا ستم و زور را از میان بردارد و دادگری را بجای آن بنشاند. اهالی بابل اعتقاد داشتند کوروش ماموریت دارد بد دین و بدعتگزار را از میان بردارد و بابلیان رفاه و سعادت ارزانی دارد و خدایان را خرسند سازد. کوروش مردم را مطمئن کرد که تاراج داراییها و سوختن اموال و اماکن شیوه آنها نیست؛ همه زندانیان را آزادی بخشید؛ خدایانی را که بابلیان و پرستندگان ((مردوگ)) را فراهم آورده بود, به شهرهای خود بازگردانید.کوروش گبریاس را فرمانروای بین النهرین کرد و به وی دستور داد تا کارگزاران بابلی را در مقام و کارهای خود نگهدارند و بومیان شایسته و دانا را در سازمانهای دولتی بکار گیرد. کوروش همچنان که شیوه آزادمنشانه اش بود , با نبودید به مهربانی رفتار کرد و او را محترم شمرد , اما برای آن که از شر شورش احتمالی او در آینده در امان باشد او را به کرمان فرستاد و فرمانداری آن سرزمین را بدو سپرد.
 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.